کیان کیان، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

عسل مامان جونی و بابا جونی

چیدمان اتاق پسر نازمون

من و بابایی داریم برای ورودت همه چیز رو آماده میکنیم . من و بابایی و عمو حامد و عمو علی و اعظم خانم و عمه راحله همگی کمک کردن تا تمام اتاقت روبچینیم. همگی با اشتیاق و خوشحالی خیلی زیاد شروع به چیدن کردن.
22 تير 1390

کاغذ دیواری

سلام عسل بابایی دیگه کم کم داری این روزها مامانی رو حسابی اذیت میکنی. جوجه بابا من و مامانی البته + شما 2 روزی رو تو خیابان فلسطین رو حسابی زیرو رو کردیم تا بتونیم یک کاغذ دیواری خوب برای فضای اتاقت پیدا کنیم که بالاخره پیدا کردیم و اومدن برای اتاق شما پسر نازم نصب کردن مامان وقتی اتاقت رو دید خیلی خوشحال شد البته قند عسلم هم خوشحالیت رو تو شکم مامانت نشون دادی. امیدوارم وقتی پا به این دنیایی قشنگ گذاشتی از سلیقه من و مامان خوشت اومده باشه . ...
22 تير 1390

سرویس چوب

سلام پسر قشنگ مامان چند هفته پیش با بابات رفتیم تمام فروشگاه های مشهد رو زیرو رو کردیم تا بتونیم یک سرویس زیبا برای شازده پسر خریدکنیم تا بالاخره موفق شدیم از طرقبه انتخاب و خرید کنیم این سرویس هم برای نوزادیت هست هم برای نوجوانیته پسر نازم امید وارم توهم از انتخاب من و بابات خوشت بیاد ...
18 تير 1390

شمع وچراغارو روشن کنین

عسل ما این روزا مامانی داره آخرین روزهای حمل تو رو میگذرونه ومن روز های جالبی رو میگذرونم ازیک طرف شوق دیدن روی ماه تو وازیک طرف نگران اینکه نکنه موقع بدنیا اومدن تو سرکار باشم  اما نه بابایی که این چند وقت درانتظار تو بوده فکر این روزاشم کرده    الآن همه چی آماده حضور تو شاپسرمونه اتاق  ...... لباسای قشنگ    کمدوریگر وسایل چشم انتظارن     واما برای اسم شما من حق تقدم را دادم به مامان که زحمت 9ماهه تورو داشتن ومنتظر میمونه که اسمی که شایسته وبرازنده باشه عنوان بشه فعلا که عسلی هستی     
11 تير 1390

فردا اول تیرماهه مامانی....................

ووای........................دیگه دارم اخرین روز های زندگی تو دل مامانمو میگذرونم دیگه هم جام داره تنگ  میشه هم مامان جونی کم کم داره خسته میشه اشکالی نداره مامانی جون جونی وعزیزم  بذار بیام همه چی جبران میشه وقتی منو تو اغوشت داشته باشی وقتی نفسامون بهم نزدیک بشه  اونموقع احساس مادریتو برام بگو   ببین چه شوروحالی داره بدون که بهشت از روزی که من بدنیا بیام و مقام مادرشدن رو برات میارم بهشت میاد زیر پات مامان جون اونموقع ست که خستگی واذیتای این نه ماه از تنت بیرون میاد تازه زن عمو علی هم داره مثل شما زحمت نه ماه را میکشه انشاالله خدا برای هردوتایی تون جبران کنه  خوب....................مادر خانمی ............
31 خرداد 1390

بابای مهربونم روزت مبارک

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدارا..............................................   سالروز ولادت مولای متقیان امیرالمومنان حضرت علی (ع) برهمه ی شیعیان جهان بخصوص بر باباجون جونی   عزیزم مبارک باشه انشاالله سال دیگه روز مادر با باباحونم و روز پدر با مامان جون جونی وعزیزم که الآن داره    سنگینی وزن منو تحمل میکنن میرم دوتا کادوی خوشمل میخرم وخودی نشون میدم باباجون چاکریم    مامان جون خجالت میکشم اینقدر دارم زحمتتون میدم بخصوص مامان بزرگای عزیز ونازنین وعمه جونی که   دارن برای اومدن من شهرو چراغون میکنن  بدونین که از تو دل مامانم هم به فکر همه تون هستم   دوستتون دارم...............
26 خرداد 1390